۱۶ آبان ۱۳۹۲

قبل‌ترها من خرمالو دوست نداشتم. همان وقت‌ها که تو در ذهن من می‌گشتی، خرمالو یک میوه‌ی گس بدمزه‌ای بود که خوردن‌اش دست و بال آدم را کثیف می‌کرد. بعدها اما خوش‌م آمد. همین خرمالو شد یک میوه‌ی پائیزی نارنجی که خوش‌مزه بود. با کلی خاصیت دارویی. این را توی بروشوری خواندم که اداره‌ کل تربیت‌بدنی دانشگاه فردوسی مشهد داده بود؛ که از خرمالو می‌گفت. نوشته بود یک میوه‌ی چینی‌ست. اگر قبل‌ترها این را می‌خواندم می‌گفتم این هم از میوه‌هاشان! اما حالا چین، کاغذ را اختراع کرده؛ قدرت برتر اقتصادی هم هست. تو هنوز در ذهن‌ام‌ای. من عوض شدم. فصل‌ها عوض شدند؛ طعم خرمالوها عوض شد، چین عوض شد. تو اما نشدی. تو هنوز همان جذاب سابق‌ای. تو هنوز آتیلا ایلهان می‌خوانی. نه رابطه با آمریکا برای‌ت مهم است؛ نه رابطه با من. تو یک موجود عجیبِ غریبی هستی که نیستی.

۱ نظر:

  1. مهم اونه که همینطور مثل همیشه میمونه برات ، هر چند دنیا در تغییره و شاید حتی او ... در هست یا نیست ...

    پاسخحذف